دخترچادریا

دخترچادریا

دختران چادری
دخترچادریا

دخترچادریا

دختران چادری

چادر سیاه

یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː

بنویس! هر چه می خواهی بنویس!

 بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی, 

هی بنویس و پاک کن

چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.

چروک و خط خطی و کثیف.

جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.

کاغذ را گرفت.

یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː

بنویس.

همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن.

دختر گفتː

نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!

استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.

نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.



حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است...


حجاب،چادر،chador


سلوووووووووووووووووووووووووووووووووم

من اومدم